هوش مصنوعی
هوش مصنوعی
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شنبه 30 تير 1397برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : جوادصادقی چیگانی علی بن موسی الرضا
علی بن موسی الرضا (۱۴۸–۲۰۳ ه. ق)، ملقب به رضا و ابوالحسن هشتمین امام شیعیان دوازده امامی بعد از پدرش موسی کاظم و قبل از پسرش محمد تقی میباشد. علی بن موسی در شهر مدینه از نجمه خاتون متولد و در دیار توس از دنیا رفت. رضا در دورهای زیست میکرد که خلفای عباسی با مشکلات عمدهای از جمله شورشهای شیعیان مواجه بودند. مأمون به دنبال راهی برای پیروزی بر این شورشها تصمیم گرفت رضا را در حکومت دخیل کند، و به همین منظور پست ولیعهدی را به عهدهٔ او گذاشت. مأمون بعدها به اشتباهش پی برد و برای جبران آن به نوشتهٔ بیشتر مورخان تصمیم گرفت به او سم خورانده، او را از سر راهش بردارد. رضا در یکی از روستاهای خراسان که بعدها به مناسبت خاکسپاری اش در آن به مشهد، محل شهادت، تغییر نام یافت به خاک سپرده شد.[۳][۴] مقبرهٔ وی سالانه مورد بازدید میلیونها شیعه[۵] از ایران، پاکستان، بحرین، عراق و دیگر کشورها قرار میگیرد. محتویات[نهفتن]تولد و سالهای اولیه زندگیدر یازدهم ذوالقعدهٔ سال ۱۴۸ هجری قمری مصادف با ۲۹ دسامبر ۷۶۵ میلادی در مدینه در خانهٔ موسی کاظم، امام هفتم شیعیان ۱۲ امامی، پسری به دنیا آمد که بعد از پدرش عهدهدار مقام امامت شد. نامش علی بود و بعدها ملقب به رضا شد. در منابع شیعی از او به نام ابوالحسن ثانی یاد میکنند، به این منظور که با پدرش موسی کاظم که ابوالحسن اول خوانده میشد اشتباه نشود. رضا یک ماه پس از مرگ پدربزرگش جعفر صادق در مدینه به دنیا آمد و زیر نظر پدرش کاظم تربیت شد.[۶] مادرش نجمه خاتون بردهای از مغرب یا شمال آفریقا بود که مثل حمیده همسر صادق خریداری و آزاد شده بود تا به ازدواج موسی کاظم در بیاید. در منابع شیعی از او به نیکی یاد کرده او را هم مثل حمیده از علما و پاکان میدانند. وقتی از او پرسیدند آیا شیرش برای رضا کفایت میکند پاسخ داد :" شیرم برایش کافی است اما علی همه وقت آن را طلب میکند و من وقت کافی برای نماز و عبادت ندارم "[۴][۷][۸] امامتبه عقیده شیعه هر امام بوسیله امام قبلی و به امر الهی عهدهدار منصب امامت میشود و علی بن موسی از این امر مستثنا نبود.[۹] روایات مختلفی در منابع شیعی به انتصاب رضا توسط پدرش موسی کاظم، به عنوان امام بعدی تأکید دارد، با این حال فضای خفقانآور دوران هارون الرشید به حدی شدید بود که این پیغام نمیتوانست آزادانه به گوش همه برسد تا جایی که برخی معتقد بودند امامت با موسی کاظم پایان رسیدهاست. این گروه به واقفیه معروف شدند. از علی بن یقطین نقل شده که از قول کاظم میگوید: «علی بهترین فرزندانم است و من کنیهام (ابوالحسن) را به او دادهام.»[۱۰] همچنین یزید بن صلت از موسی کاظم نقل میکند که وقتی او را در راه مکه ملاقات کرد، کاظم به او گفت: «علی که همنام امام اول و چهارم است پس از من امام خواهد بود. آنچه شنیدی نزد خود نگه دار و برای کسی نقل مکن مگر اینکه اطمینان داشته باشی از اصحاب و یاران ماست.»[۱۱][۱۲] به گفتهٔ واقدی رضا حتی در دوران جوانی از پدر و عمویش حدیث نقل میکرد و در مسجد مدینه فتوا میداد.[۶][۱۳] با این حال هارون الرشید رابطهٔ خوبی با او نداشت و مردم مدینه اجازهٔ ملاقات و حضور در کلاس درسش را نداشتند.[۱۴] به گفتهٔ دونالدسون رضا بیست یا بیست و پنج سال سن داشت وقتی بعد از پدرش به منصب امامت رسید. هجده سال بعد مأمون تصمیم گرفت با منصوب کردن او به جانشینی اش حمایت گروههای مختلف شیعه را به سمت خود جلب کند.[۴] القاب و کنیههااز کنیههای خاص وی میتوان به ابو علی و ابو محمد اشاره کرد. برای تمایز روایتهای وی از پدر، نزد شیعیان به وی ابوالحسن ثانی نیز گفتهاند. لقبی که وی بدان مشهور است همان «رضا» است. درباره رضا نامیدن وی اختلاف است. برخی-که همان مخالفان اهل بیت بودهاند- بر این باورند که مأمون وی را به نام رضی از آل محمد نامیده است. در مقابل گفته میشود که امام جواد در باب این نوع نامگذاری چنین گفتهاند که مقصود از رضا کسی است که خدا و پیامبر و امامان شیعه از او راضی و خشنودند و دشمنان و دوستان نیز به وی راضی بودند.[۱۵] وضعیت سیاسیپس از مرگ هارون در سال ۸۰۹ میلادی، پسرانش امین و مأمون بر سر حکومت با هم درگیر شدند. مادر امین عرب زبان بود و از حمایت مردم عراق برخوردار بود. مأمون اما مادری ایرانی داشت و به حمایت ایرانیها دلگرم بود.[۱۶] پس از شکست برادرش، مأمون رضا را به خراسان فراخواند. ابتدا مأمون خلافت را به او پیشنهاد کرد که رضا که قصد واقعی اش را میدانست سعی کرد از آن طفره برود:[۱۷] «اگر خلافت متعلق به توست، پس حق نداری ردایی که خداوند تن ات کرده از تن بیرون بیاوری و به دیگری ببخشی. اگر خلافت متعلق به تو نیست هم اجازه نداری چیزی را که متعلق به تو نیست را به من ببخشی.» شیعیان عصر مأمون که جمعیت زیادی را تشکیل میدادند، امامان شیعه را جانشینان واقعی پیغمبر میدانستند که میبایست رهبری حکومت اسلامی را بر عهده گیرند. چنین اعتقادی تهدیدی بزرگ برای خلافت مأمون بهشمار میرفت که از آرمانهای شیعه فاصلهٔ زیادی داشت. به عقیدهٔ طباطبایی مأمون رضا را به خراسان خواند و مقام جانشینی را بر عهده او گذاشت تا اولاً با دخیل کردن اولاد پیغمبر در حکومت از شورش آنها علیه حکومت جلوگیری کند و ثانیاً با درگیر کردن رهبر شیعیان در امور دنیایی و حکومتی از تقدس و اعتبار او در بین پیروانش بکاهد.[۱۸] مأمون حتی پرچم عباسیان را از سیاه به سبز که رنگ و نشان شیعیان بود تغییر داد. بهعلاوه خواهرش، ام حبیب، را به ازدواج رضا درآورد. همچنین دخترش ام فضل را به ازدواج پسر رضا، جواد درآورد. گذشته از اینها دستور ضرب سکههایی را داد که هم نام مأمون و هم نام رضا را بر روی خود حک داشت.[۱۹][۲۰][۲۰][۲۱] رضا و برادرش زیدوقتی رضا به خراسان فراخوانده شد و با بی میلی منصب جانشینی مأمون را پذیرفت،[۹][۲۲] مأمون برادر رضا، زید، را که در مدینه دست به شورش زده بود به قصرش در خراسان احضار کرد، اما به احترام رضا او را آزاد کرد.[۲۳] روزی وقتی رضا در جمعی سخنرانی میکرد شنید که زید در میان جمع از خودش تعریف میکرد که من چنین و چنانم. رضا پس از سرزنش برادرش ایراد کرد که:[۲۴] "... فرزندان علی و فاطمه محترم و برگزیده هستند فقط وقتی احکام خداوند را پاس دارند و خود را از خطا و گناه بازدارند. گمان کردی مثل موسی بن جعفر یا علی بن حسین هستی؟ در حالی که آنها سختیهای زیادی را در راه خدا متحمل شده و شب و روز به درگاه خداوند دعا میکردند. گمان کردی بدون رنج چیزی بدست خواهی آورد؟ بدان که اگر کسی از بین ما اهل بیت کار نیکی انجام دهد، دو برابر ثواب کسب میکند چون علاوه بر کار خیر، آبروی محمد را حفظ کردهاست. به همین ترتیب اگر گناهی مرتکب شود در واقع دو گناه مرتکب شده چون علاوه بر گناه، آبروی محمد را ندیده گرفتهاست. ای برادر هر که خدا را طاعت کند از ماست و کسی که گناهکار باشد از ما نیست. خداوند دربارهٔ فرزند نوح که پیوند معنوی خود را با پدرش از دست داده بود فرمود: او از اهل تو نیست…[۲۴] مناظرههامأمون علاقهٔ زیادی به علوم مختلفی که به عربی ترجمه شده بود داشت. بر این اساس مناظرات زیادی بین رضا و علمای دین و رهبران ادیان مختلف که از جاهای مختلف به خراسان میآمدند ترتیب میداد.[۶][۹] یکی از این بحثها حول وحدانیت خداوند با سلیمان مروی، یکی از علمای خراسان صورت گرفت. بحث دیگری با علی بن محمد بن جهم صورت گرفت حول عصمت پیامبران که منجر به بحث دیگری در موضوعی مشابه شد که مأمون خود نقش فعالی در آن داشت. تعداد زیادی از این مناظرات در کتب حدیثی شیعه از جمله عیون اخبارالرضا ثبت شدهاست. مورد زیر گوشهای از این مناظرات است که بین رضا و یک زندیق (بیدین) رخ داد.[۳][۶] "[رضا] گفت: نمیبینی که اگر حق با تو باشد (خدایی نباشد) ما و شما برابریم؟ هر چه نماز خواندیم، روزه گرفتیم، یا اعتقاد محکمی داشتیم آسیبی به ما نخواهد رساند. اما اگر حق با ما باشد در آن صورت آیا ما نجات پیدا نخواهیم کرد و تو هلاک نخواهی شد؟" مرد گفت: "پس به من بگو خدا چگونه است؟ خدا کجاست؟" ابوالحسن (رضا) جواب داد: "عقیده ات در این باره به کلی اشتباه است. خداست که جا و مکان را بوجود آورده است. وقتی خدا بود هیچ "جاًیی موجود نبود؛ و خدا "چگونگی" را به وجود آورد؛ و او بود وقتی هیچ "چگونگی" ای وجود نداشت." مرد گفت: "پس خدا از طریق "چگونگی" و "کجایی" شناخته نمیشود. پس خدا هیچ نیست اگر نمیتواند بوسیلهٔ هیچکدام از حواس درک شود" ابوالحسن پاسخ داد: "وقتی حواس نمیتوانند درکش کنند، با اطمینان میدانیم که او خدای ماست…" مرد گفت: "پس چرا خدا خودش را (از مردم) پوشیده است؟" ابوالحسن پاسخ داد: "پوشش بر بندگان است بخاطر فراوانی گناه آنها. در مورد خدا اما هیچ رازی نیست که در طول شب یا روز از او پوشیده باشد… ."[۳] این مناظره بحثی طولانی است که نسخهٔ کامل آن در کتاب محمد حسین طباطبایی ثبت شدهاست.[۳] برخی روایات حاکی از این است که قصد اصلی مأمون از ترتیب دادن این مناظرات این بود که او امیدوار بود رضا قادر نخواهد بود بر هر سؤالی که از او پرسیده میشود جواب دهد.[۲۵] حدیث راس جالوتیکی از گفتگوهای عقلی و مناظرههای علمی که علی ابن موسی الرضا با اصحاب علمی خود داشته، با رئیس دین یهودی است که به راس جالوت معروف است. در پایان این حدیث راس جالوت به دین اسلام و مذهب علی ابن موسی الرضا ایمان پیدا میکند. بر این حدیث، شرحهای بسیاری نوشته شدهاست که قدیمیترین آنها متعلق به قاضی سعید قمی است. میرزای قمی. ملا عبدالصحاب محمد ابن احمد نراقی نیز بر این حدیث شروحی نوشتهاند.[۲۶] حدیث سلسلة الذهبشیعیان احادیث زیادی را منتسب به وی میدانند که یکی از مشهورترین آنها حدیثی قدسی به نام سلسلة الذهب است که هنگام وداع وی با مردم شهر نیشابور چنین روایت شدهاست که:[۲۷][۲۸]
در کتب شیعی آمدهاست که: امام چند قدمی حرکت کرد و سپس برگشت و اضافه کرد: به شرطی و شروطی! و من از شروطش هستم.. مقصود علی بن موسی از شرط و شروط، اعتراف به این واقعیت است که او مانند پدرانش از سوی خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است. آثاررساله ذهبیهرساله ذهبیه یا طب الرضا رسالهای در طب و حفظ سلامتی است که به دستور مأمون و به قلم علی بن موسی الرضا نوشته شدهاست.[۶][۲۹] این کتاب که رساله ذهبیه (رساله طلایی) نام گرفته در مورد علم پزشکی است و از آنجا که به دستور مأمون آن را با آب طلا نوشتهاند، یکی از گرانبهاترین رسالههای پزشکی میباشد.[۶] در این رساله توضیح داده شدهاست که زندگی انسان وقتی به خطر میافتد که صفرای زرد، صفرای سیاه و بلغم نامتوازن شوند. تغذیه درست و داروهای سنتی میتوانند در درمان این ناموزونی مناسب باشند. از سخنان آن امام است که میگوید: «گمان میکنید جثهٔ کوچکی هستید؟ در حالی که جهان عظیم خودش را در شما پنهان کردهاست.»[۲۵] صحیفة الرضاصحیفة الرضا مجموعهای از احادیث منتسب به علی بن موسی الرضا است که بوسیله عبدلله بن احمد بن عامر که او آنها را از پدرش احمد و پدرش از علی بن موسی الرضا در سال ۱۹۴ هجری در مدینه شنیده است، روایت شدهاست.[۶] این مجموعه شامل احادیث مختلف در موضوعاتی از قبیل نیایش به درگاه خداوند، اهمیت پنج وعده نماز و نماز میّت، فضایل اهل بیت پیغمبر، همچنین دربارهٔ هر یک از اهل بیت پیغمبر، تقویت روابط خویشاوندی، خطر تقلب، غیبت و یاوه گویی و غیره به نگارش درآمدهاست.[۲۵] عیون الاخبار الرضاعیون اخبار الرضا کتابی است که نویسنده آن، ابن بابویه، معروف به شیخ صدوق، که در گورستان ابن بابویه در ری مدفون است، هر چیزی را که دربارهٔ آن امام روایت شده را کنار هم گرد آورده است. مناظرات دینی و احادیثی که از رضا نقل شده، چرایی انتخاب نام امام، همچنین روایات مربوط به مرگ و معجزاتی که در حرمش واقع شده از موضوعات این کتاب میباشد.[۳] فقه الرضافقه الرضا یا فقه رضوی کتاب دیگری است که منتسب به امام رضا میباشد. این کتاب تا قرن دهم وقتی که محمدباقر مجلسی آن را معتبر اعلام کرد، ناشناخته بود. با این حال بیشتر علمای شیعه در اعتبار این کتاب تردید دارند.[۶] نوشتههای زیر نیز منتسب به آن امام است:
ارتباط با صوفیانمعمولاً گفته میشود که معروف کرخی که از طریق امام رضا اسلام آورده بود، یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در سلسلههای طلایی صوفیه میباشد. به عقیدهٔ هانری کوربن، گرچه در اواخر دوره صفویه، یک صوفی نعمت اللهی به نام معصوم علیشاه دکنی بوسیله رهبر معنوی اش، شیخ شاه علیرضا دکنی، از هند به ایران فرستاده شده بود و با خانواده اش در شیراز سکنی گزید تا سلسله نعمتاللهی را در ایران زنده کند، و اگر چه این سلسله صوفیه نامش را مدیون شاه نعمتالله ولی است، اما در اصل این سلسله از طریق معروف کرخی به امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا برمی گردد.[۳۰] سخنان برگزیده
مرگمأمون گمان میکرد با انتصاب رضا به جانشینی اش، مشکل شیعه را حل خواهد کرد. اما پس از اینکه بالاخره توانست رضا را برای قبول جانشینی متقاعد کند، دید که شیعه محبوبیت بیشتری هم از قبل کسب کردهاست. بهعلاوه حزب مخالفش در بغداد از اینکه میدیدند نه تنها مأمون رضا را به جانشینی اش انتصاب کرده، بلکه رنگ پرچم عباسیان را هم به سبز تغییر داده، عصبانی بودند. آنها نگران بودند که امپراتوری اسلامی از چنگشان رها شده به دست ایرانیها بیفتد. این بود که در بغداد گرد هم جمع شده تا مأمون را از خلافت خلع کرده، با عمویش، ابراهیم بن مهدی، بیعت کنند.[۴] وقتی این خبر به خراسان رسید، رضا مأمون را نصیحت کرده تا او را از جانشینی خلع کند. مأمون اما در عوض تصمیم گرفت به بغداد برگشته و از حقش دفاع کند.[۴] با این حال وقتی مأمون و همراهانش به سرخس رسیدند، وزیر مأمون ترور شد و دو روز بعد وقتی به توس رسیدند، رضا مسموم شده از دنیا رفت. مأمون دستور داد او را در کنار مقبره پدرش هارون الرشید دفن کنند. مأمون در مراسم تشییع رضا بی تابی زیادی از خود نشان داد و دستور داد برای سه روز آنجا بمانند. به نوشتهٔ مدلانگ، مرگ نابهنگام هم وزیر و هم جانشین مأمون، که حضورشان درهای آشتی مأمون با حزب مخالف نیرومندش در بغداد را به رویش میبست، را میبایست به عنوان دلیلی بر این نظریه که مأمون در قتل آنها دستی داشتهاست، تلقی کرد.[۶][۲۵] محمد بن جریر طبری هیچ اشارهای به مسموم شدن علی بن موسی نکرده است. طبری می نویسد: گویند: مامون از سرخس برفت تا به طوس رسید. وقتی آنجا رسید چند روزی به نزد قبر پدرش بماند. آنگاه علی بن موسی انگوری خورد و بسیار بخورد و ناگهانی درگذشت. و این در آخر صفر بود. مامون بگفت تا او را به نزد قبر رشید به خاک کردند.[۳۱] مامون در سال 202 هجری "ام حبیب" دختر خویش را زن "علی بن موسی" و "امالفضل" را زن محمد بن علی بن موسی (امام محمد تقی) کرد. سالشمار امامت امامان دوازدهگانه شیعه(۱) علی المرتضی، از ۶۳۲ تا ۶۶۱ (۲۹ سال) (۲) حسن المجتبی، از ۶۶۱ تا ۶۷۰ (۹ سال) (۳) حسین الشهید، از ۶۷۰ تا ۶۸۰ (۱۰ سال) (۴) علی السجاد، از ۶۸۰ تا ۷۱۲ (۳۲ سال) (۵) محمد الباقر، از ۷۱۲ تا ۷۳۲ (۲۰ سال) (۶) جعفر الصادق، از ۷۳۲ تا ۷۶۵ (۳۳ سال) (۷) موسی الکاظم، از ۷۶۵ تا ۷۹۹ (۳۴ سال) (۸) علی الرضا، از ۷۹۹ تا ۸۱۷ (۱۸ سال) (۹) محمد التقی، از ۸۱۷ تا ۸۳۵ (۱۸ سال) (۱۰) علی النقی، از ۸۳۵ تا ۸۶۸ (۳۳ سال) (۱۱) حسن العسکری، از ۸۶۷ تا ۸۷۴ (۷ سال) (۱۲) حجت المهدی، از ۸۷۴ تا زمان حال (تاکنون ۱۱۴۲ سال)
جستارهای وابستهمنابع
منبع:دانشنامه ی ویکی پدیا نظرات شما عزیزان:
پيوندها
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان علمی وفرهنگی وزبان انگلیسی و اقتصاد ومذهبی و آدرس javadsadeghi77.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|